خلاصه ولی کامل از بیت ؛ قافیه ؛ ردیف و انواع شعر و ....عاطفه , تخیل ؛ اختیارات شاعری و ...(1)   

حاصل كارگه كون و مكان اين همه نيست          باده پيش آر كه اسباب جهان اين همه نيست

ازدل وجان شرف صحبت جانان غرض است       غرض اين است وگرنه دل وجان اين همه نيست

منت سدره و طوبي ز پي سايه مكش         كه چو خوش بنگري اي سرو روان اين همه نيست

دولت آن است كه بي خون دل آيد به كنار         ورنه باسعي وعمل باغ و جنان اين همه نيست

پنج روزي كه در اين مرحله مهلت داري             خوش بياساي زماني كه زمان اين همه نيست

بر لب بحر فنا منتظريم اي ساقي                   فرصتي دان كه زلب تا به دهان اين همه نيست

زاهد ايمن مشو از بازي غيرت زنهار                    كه ره از صومعه تا دير مغان اين همه نيست

دردمندي من سوختة زار و نزار                             ظاهراً حاجت تقرير و بيان اين همه نيست

نام حافظ رقم نيك پذيرفت ولي                         پيش رندان رقم سود و زيان اين همه نيست

                                                                                                          «حافظ»

بيت :

شعر بالا از نه سطر تشكيل شده است. هر يك از اين سطرها يك بيت نام دارد، كه يك بيت كمترين مقدار شعر و به عبارت ديگر واحد شعر مي باشد شاعر مي تواند مقصود خود را در يك بيت بيان كند به چنين بيتي كه حاوي مقصود شاعر مي باشد بيت فرد يا تك بيتي گفته مي شود، بيت در لغت به معني خانه مي باشد.

مصراع :

همان طور كه مي بينيد هر بيت يا هر سطر شامل دو قسمت مي باشد كه هر يك از اين دو بخش را يك مصراع مي گويند. مصراع يا مصرع در لغت به معني يك لنگه از در دولختي و كمترين مقدار سخن موزون (شعر) و نيمي از بيت مي باشد كه از كنار هم قرار دادن دو مصراع يك بيت تشكيل مي شود شعري كه به عنوان مثال از حافظ آورده شد داراي 18 مصراع مي باشد.

رديف :

به پايان مصراع اول شعر و مصراع هاي زوج نگاه كنيد (اين همه نيست) به صورت مستقل در پايان آن ها تكرار مي شود اين واژه يا جمله رديف نام دارد. رديف مي تواند يك يا چند واژه و يا گاهي به صورت يك جمله باشد شعري كه رديف دارد را مردف مي گويند.

نكته : واژه يا واژه ها و جمله هايي كه به صورت رديف و يكسان در تمام ابيات تكرار مي شود ميت واند معاني متفاوتي داشته باشد كه با توجه به نحوه ي چيده مان كلمات و ارتباط عمودي و افقي در بيت و ابيات به دست مي آيد. رديف در پايان هر بيت در غزل و هر مصراع در مثنوي تكرار مي شود اين تكرار بر تأثير موسيقيايي و آهنگ دروني آن شعر مي افزايد و تكرار آن باعث انسجام شعر و تداعي معاني شده و بر ارتباط عمودي و افقي ابيات شعر مي افزايد.

ادامه نوشته

خلاصه ولی کامل از سبک ها ؛ آرایه های ادبی و....برخي از صنايع و اصطلاحات ادبي (3)

سبك هاي شعر فارسي :

سبك در اصطلاح ادب، عبارت است از روش و شيوه اي خاص كه گوينده يا نويسنده، ادراك و احساس خود را بدان بيان مي كند.شعر فارسي را عموماً به چهار سبك تقسيم كرده اند:

۱- سبك خراساني (تركستاني و ياساماني)؛۲- سبك عراقي؛۳- سبك هندي؛۴-سبك بازگشت ادبي

نثر:

سخن بر دو گونه است : يا نثر است يا نظم. نثر، در لغت به معني پراكندن و افشاندن و نيز به معني افشانده و پراكنده است؛ و در اصطلاح سخني است كه مقيد به وزن و قافيه نباشد. نثر در يك تقسيم بندي كلي بر سه نوع است :۱-     نثر مرسل 2-     نثر مسجع 3-     نثر مصنوع و فني

نظم:

نظم، در لغت به معني به يكديگر پيوستن و به رشته كشيدن دانه هاي جواهر و در اصطلاح سخني است موزون و مقفا. در تداول، نظم را از روي تسامح به شعر نيز اطلاق مي كنند، اما اساساً شعر با نظم فرق دارد و تفاوت آنها در اين است كه : شعر ـ طبق تعاريف قدما از جمله خواجه نصيرالدين طوسي ـ «كلام موزون و مخيل است، و بنابراين تعريف، مقفا بودن جزء ماهيت شعر نيست، و ''نثر شعرگونه'' يا ''شعر منثور'' هم مي تواند وجود داشته باشد»

ملك الشعراي بهار، قطعه شعري دارد با عنوان ''شعر و نظم'' كه نقل آن در اينجا بي مناسبت نيست :

 شعر داني چيست؟ مرواريدي از درياي عقل        شاعر، آن افسونگري كاين طرفه مرواريد سفت

صنعت وسجع وقوافي،هست نظم ونيست شعر     اي بسا ناظم كه نظمش نيست الا حرف مفت

شعر، آن باشد كه خيزد از دل و جوشد زلب                  باز در دلها نشيند هركجا گوشي شنفت

اي بساشاعر كه اودر عمرخودنظمي نساخت       و اي بسا ناظم كه او در عمر خود شعري نگفت.

ادامه نوشته

خلاصه ولی کامل از برخي صنايع و اصطلاحات ادبي (2)

تشبيه:

بلم آرام، چون قويي، سبكبار           به نرمي بر سر كارون همي رفت

                                                                              «تو للی»

قايقي را در نظر بگيريد كه به آرامي بر روي رودي روان است. آيا مي توانيد براي اين قايق كوچك همانندي خيالي بيابيد كه ''آرام رفتن'' آن را به بهترين نحو نشان دهد؟ ممكن است چيزهاي زيادي به ذهن شما برسد اما شاعر از مجموعه ي آن ها، ''قو'' را برگزيده است. چرا كه يكي از آشناترين صفات اين پرنده ي زيبا، آرام شنا كردن و آرامش او بر سطح آب است. ''شباهت'' پيوندي است كه شاعر ميان ''بلم'' و ''قو'' ايجاد كرده و اين پيوند را با واژة ''چون'' نشان داده است. در اين تصوير خيالي ''بلم'' را ''مشبه'' مي خوانيم؛ زيرا به ''قو'' مانند شده است. ''قو'' را ''مشبه به'' مي گوييم؛ زيرا ''بلم'' به آن ''تشبيه'' شده است.

''آرم رفتن'' بر روي آب، ويژگي مشترك مشبه و مشبه به است؛ از اين رو ''وجه شبه'' نام دارد و واژه ي ''چون'' كه پيوند شباهت را ميان مشبه و مشبه به نشان مي دهد، ''ادات تشبيه'' نام مي گيرد. پس :

تشبيه : ادعاي همانند ميان دو يا چند چيز است.

مشبه، مشبه به،  ادات تشبيه و وجه شبه پايه هاي تشبيه اند.

مشبه : چيزي يا كسي است كه قصد مانند كردن آن را داريم.

مشبه به : چيزي يا كسي است كه مشبه، به آن مانند مي شود.

وجه شبه : ويژگي يا ويژگي هاي مشترك ميان مشبه و مشبه به است.

وجه شبه معمولاً بايد در مشبه به، بارزتر و مشخص تر باشد.

مشبه و مشبه به، را طرفين تشبيه مي نامند. اين دو در تمام تشبيهات حضور دارند اما ادات و وجه شبه مي توانند حذف شوند.

براي فهم يك تشبيه بايد به سراغ مشبه و مشبه به رفت كه مهمترين پايه ي تشبيه است؛ زيرا وجه شبه از آن استنباط مي شود.

غرض از تشبيه،‌توصيف، اغراق، مادي كردن حالات و ... است.

راز زيبايي تشبيه در همانند يهايي پيش بيني نشده اي است كه براي انسان كشف مي كند و اين نوع تشبيه كه ممعمولاً‌مشبه به به آن از حواس مردم عادي دورتر است، ذهن را با شگفتي، درنگ و تلاش همراه ميسازد و اين تلاش، منشأ لذت هنري است.

ذكر وجه شبه، شباهت طرفين تشبيه را محدود مي سازد و مانع تلاش ذهن مي شود اما حذف آن اين امكان را براي ذهن فراهم مي آورد تا هر نوع شباهتي را ميان طرفين جست و جو كند و سرانجام بارزترين و مناسبت ترين آن ها را بيابد.

ادامه نوشته

خلاصه ولی کامل از برخي صنايع و اصطلاحات ادبي (1)

 برخي از صنايع و اصطلاحات ادبي

مراعات نظير:

(1) مجنونِ رخ ليلي چون قيسِ بني عامر            فرهادِ لب شيرين چون خسرو و پرويزم

                                                                                                  «سعدي»

(2) مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو              يادم از كشته ي خويش آمد و هنگام درو

                                                                                                   «حافظ»

(3) شبي دربيابان كله ازبي خوابي پاي رفتنم نماند.سر بنهادم وشتربان راگفتم:دست ازمن بدار. 

                                                                                                                                      «سعدي»

بيت  اول را بخوانيد؛ هر مصراع، داستان عاشقانه اي را به ياد شما مي آورد. نخستين مصراع نام ''مجنون، ليلي و قيس بني عامر'' را در بردارد. مجنون لقب قيس بني عامر است كه عاشق ليلي است و داستان ليلي و مجنون سرگذشت دل دادگي اين دو است. در مصراع دوم فرهاد، شيرين و خسرو و پرويز قهرمانان داستان خسرو و شيرين اند. تناسبي كه در مصراع اول و دوم احساس مي شود،‌از آن جاست كه نام هايي كه در هر مصراع آمده اند، نام قهرمانان يك داستان است و اين تناسب، زيبايي مي آفريند.

در بيت دوم، واژه هاي مزرع، داس، كشته و درو چيزهايي هستند كه در كار كشاورزي با هم به كار مي روند و هر يك جزئي است از يك كل در كنار هم به كار رفته اند؛ بي آن كه در نگاه اول اين ارتباط و همراهي آشكار باشد. موسيقي معنوي بيت نيز كه از عوامل زيبايي آن است. از اين تناسب ها بر مي خيزد.

پاي، سر، دست از مجموعه ي اندام هاي آدمي است. هنر سعدي در اين است كه به اين تناسب عنايت دارد و مي خواهد اين سه واژه را با هم بياورد ولي تركيب كلام او به قدري نيكوست كه هيچ واژه اي نمي تواند جانشين اين كلمات گردد. اين آرايه كه هنر آن ايجاد تناسب معنوي ـ از هر جهت ـ در اثناي كلام است، مراعات نظير نام دارد. پس، مراعات نظير: آوردن واژه هايي از يك مجموعه است كه با هم تناسب دارند. اين تناسب مي تواند از نظر جنس، نوع، مكان، زمان، همراهي و ... باشد.

مراعات نظير سبب تداعي معاني است. اين آرايه موجب تكاپوي ذهن مي شود در جست و جوي هم زاد و هر نوع تناسب به شرط آگاهي ميتواند يادآور اين هم زاد باشد. مراعات نظير بيش از هر آرايه ي ديگري در شعر و نثر فارسي به كار رفته است.

ادامه نوشته