سبك هاي شعر فارسي :

سبك در اصطلاح ادب، عبارت است از روش و شيوه اي خاص كه گوينده يا نويسنده، ادراك و احساس خود را بدان بيان مي كند.شعر فارسي را عموماً به چهار سبك تقسيم كرده اند:

۱- سبك خراساني (تركستاني و ياساماني)؛۲- سبك عراقي؛۳- سبك هندي؛۴-سبك بازگشت ادبي

ولي بر اين چهار سبك بايد سبك شعر نيمايي، شعر نو يا شعر معاصر را نيز افزود البته نامگذاري اين تقسيم بندي، پايه ي علمي معتبري ندارد و تنها به جنبه ي مكاني آن توجه شده است. بدين معني كه بيشتر گويندگان سبك خراساني، از مردم خراسان و بيشتر گويندگان سبك عراقي از اهالي عراق عجم و اكثر شاعران سبك هندي مقيم هندوستان بوده اند.

سبك خراساني:

 سبك شاعران عهد ساماني و غزنوي را سبك خراساني مي گويند. از جمله نمايندگان اين سبك، رودكي، منوچهري دامغاني و ناصر خسرو را مي توان نام برد. اشعار اين سبك از حيث نوع بيشتر قصيده است و از لحاظ لفظ، ساده، روان و عاري از تركيبات دشوار است و واژه هاي عربي در آن اندك است. و از لحاظ معني،‌ صداقت و صراحت لهجه، تعبيرات و تشبيهات ساده و ملموس، از احتصاصات مهم اين سبك است. مضمون بيشتر اشعار اين سبك، وصف طبيعت، مديحه، شرح فتوحات پادشاهان و گاه پند و اندرز بوده است. اين سبك تا قرن ششم هجري نيز رواج داشته است.

سبك عراقي:

 اين سبك در حوزه عراق عجم (شامل نواحي مركزي ايران، يعني ري، اراك، قم، اصفهان و شيراز بوده است) از اواخر قرن ششم تا قرن نهم هجري رواج و ادامه داشته است. سيد حسن غزنوي، انوري، جمال الدين اصفهاني،‌نظامي و خاقاني از بنيانگذاران و كمال الدين اصفهاني، سعدي، مولوي، عراقي،‌ حافظ و عده اي ديگر، از نمايندگان اين سبك به شمار مي روند. در اين سبك، قصيده بيشتر جاي خود را به غزل، و سادگي و رواني و استحكام، جاي خود را به لطافت و كثرت تشبيهات و تعبيرات و كنايات زيبا و تازه و در عين حال دقيق و باريك داد. واژه هاي عربي نيز فزوني گرفت. با ورود تصرف و عرفان در شعر، گويندگان عارف همچنين سنايي، عطار، مولوي، حافظ و دهها شاعر ديگر ظهور كردند. ضمناً مضامين اخلاقي و تربيتي و پند و اندرز جاي مدايح مبالغه آميز را گرفت. شعر حافظ نقطة اوج سبك عراقي است.

سبك هندي :

از قرن نهم هجري به بعد به علت استقبال دربار ادب پرور هند از شاعران پارسي گوي، و همچنين به علت عدم توجه پادشاهان صفوي به اشعار متداول مدحي، گروهي از گويندگان به هندوستان رفتند و در آنجا به كار شعر و شاعري پرداختند، اين شاعران به واسطه ي دوري از مركز زبان، و تمايل به اظهار قدرت در بيان مفاهيم و نكات دقيق و حس نوجويي و تفنن دوستي و به سبب تأثير زبان و فرهنگ هندي و ديگر عوامل محيط، سبكي به وجود آوردند كه سبك هندي ناميده مي شود. برخي از ادبا اين سبك را سبك اصفهاني نيز ناميده اند. اين سبك تقريباً از قرن نهم تا سيزدهم هجري ادامه داشت و از ويژگيهاي آن، تعبيرات و تشبيهات و كنايات ظريف و دقيق و باريك، و تركيبات و معاني پيچيده و دشوار را مي توان نام برد. از ميان گويندگاني كه به اين سبك شعر سروده اند و نام اينان در خور ذكر است : كليم كاشاني، بيدل، صائب تبريزي، وحيد قزويني و طالب آملي را مي توان نام برد.از گويندگان اين سبك تك بيتيهاي نغز و دلاويزي بر جاي مانده است كه اغلب صورت ضرب المثل پيدا كرده است.

بازگشت ادبي:

از اوايل قرن سيزدهم هجري تحولي در شعر فارسي پديد آمد و گروهي از گويندگان، به سبك هندي كه بتدريج به ابتذال كشيده شده بود پشت پا زدند و به پيروي از سبك شعراي قديم از قبيل فرخي، منوچهري، انوري، خاقاني و سعدي پرداختند كه در رأس آنان مشتاق،‌هاتف، عاشق اصفهاني، و آذر بيگدلي قرار دارند. برخي از ديگر شاعران اين سبك عبارتند از : قاآني شيرازي، سروش اصفهاني و نشاط اصفهاني. شيوه ي شاعري اين استادان را ''بازگشت به سبك قديم'' ناميده اند.

شعر معاصر:

اين اصطلاح به مجموعه اشعاري كه در نيم قرن اخير خارج از اسلوب متقدمان سروده شده است اطلاق مي شود. تحول شعر فارسي از نظر محتوا و موضوع، پيش از مشروطيت و همراه آن روي داد، اما اين تحول كه نتيجه ي دگرگوني روح اجتماعي بود در قلمرو مضمون، محدود نماند و شاعران پس از مشروطيت در جستجوي قالب هاي تازه برآمدند. از نخستين نمونه هاي اينگونه جستجو كه با توفيق كامل همراه بود، قطعه ي معروف ''يادآر ز شمع مرده يادآر'' علامة فقيه علي اكبر دهخداست كه در سال 1326 قمري به ياد همرزم و همگام خود ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل سروده است و در آن، نوع قافيه بندي و بعضي از اجزاء و شيوة تعبير و بيان و داراي تازگي است و برخي آن را نقطه ي عطف تحول شعر معاصر مي دانند. بعد از دهخدا برخي از شاعران معاصر او از قبيل ملك الشعراي بهار و ابوالقاسم لاهوتي و ديگر شاعران متعدد به ساختن دوبيتيهاي پيوسته (چهارپاره) پرداختند كه تا سالهاي پس از شهريور 1320يكي از قالب هاي رايج شعر فارسي به شمار مي رفت. در همان هنگام كه اين دسته از شاعران با موازين عروضي قديم در حدود اعتدال سرگرم ايجاد تحولي بودند، نيما يوشيج در مجمله ي موسيقي (1318 شمسي) به نشر شعرهايي پرداخت كه در آنها علاوه بر تازگي در بيان و تشبيهات و استعارات، موازين عروضي شعر پارسي نيز به شيوه قديم رعايت نشده بود. اين گونه شعرها در سالهاي پس از شهريور 1320 طرفداراني يافت و همان است كه اكنون يكي از انواع رايج شعر امروز فارسي است و اصطلاحاً آن را ''شعر آزاد'' و گاهي ''شعر نيمايي'' مي گويند؛ يعني شعري كه در يكي از وزنهاي عروضي قديم سروده مي شود، اما شاعر بر حسب نياز معنوي، در كوتاهي و بلندي مصراعها و همچنين در به كار بردن قافيه آزاد است. نوع ديگري از شاخة تحول شعر فارسي كه در آن وزن مطلقاً رعايت نمي شود، بلكه بيشتر كوشش در انتخاب كلمه و توجه به تخيل و انديشه است و به ''شعر سپيد'' معروف است. اين شهر هم اكنون از پركاربردترين سبك شعري در بين شاعران جوان امروز مي باشد و مسير خود را با سرعت طي كند  و به صورت فراگير در بين شاعران رواج دارد اما به گفته خيلي از بزرگان شعر ادب پارسي نمي تواند جانشين خوبي براي سبكهاي قبلي شعر باشد و هميشه جاي خالي آن قالب ها احساس مي شود.

مكتب هاي ادبي اروپايي:

معروفترين و مهم ترين سبك هاي ادبي اروپايي عبارتند از :1- كلاسيسم2-رمانتيسم3- رئاليسم۴-ناتوراليسم5-سمبوليسم6-سوررئاليسم و ...كه در مورد هر يك به اختصار توضيح خواهيم داد.

1- كلاسيسم: اين مكتب در سراسر دوران قديم و قرون وسطي و تا قرون هجدهم ميلادي در اروپا رايج و معمول بود و در قرن شانزدهم و هفدهم به اوج عظمت خود رسيد. اساس اين شيوه به تقليد از قدما و الهام از ادبيات روم و يونان باستان است؛ يعني شاعر يا نويسينده تنها از راه مطالعه و فهم آثار و ادبيات قديم و پيروي از آن مي تواند، هنرنمايي  كند. از خصوصيات ديگر اين مكتب به نكات زير مي توان اشاره كرد:

1-     تقليد از آثاري كه موافق عقل باشد؛

2-  توجه به طبيعت و تقليد و نمايش آن، و خلق داستانهايي كه صحنه هاي آن در طبيعت و زندگي عادي موجود است؛

3-  احتراز از ابهام و پيچيدگي لفظي و معنوي امري، و دقت در انتخاب واژه ها و تركيبات روشن و رسا و زيبا؛

4-     توجه به اصول و مبادي مذهبي و اخلاقي؛

5-     دقت در خوشايندي و آموزندگي اثر هنري؛

6-     نسبت دادن صفات و اعمال شايسته و درست به قهرمان و داستان.

7-     اختصاص اثر به طبقه ي اشراف و اعيان و بي توجهي به طبقات پايين و محروم اجتماع.

از نمونه هاي خوب مكتب كلاسيسم مي توان : كمدي خسيس اثر مولير، منش ها اثر لابروير و موعظه در مقام بلند بينوايان از بوسوئه اشاره كرد.

2- رمانتيسم :اين سبك از اواسط قرن هجدهم ميلادي پابه پای انقلاب صنعتي اروپا نخست در فرانسه و سپس در آلمان و انگلستان و ديگر كشورهاي اروپا پديد آمد و در تمام نيمة دوم اين قرن و سرتاسر قرن نوزدهم جهان انديشه و هنر را جولانگاه خود ساخت. اين مكتب در كشورهاي مختلف، معاني گوناگوني يافت؛ چنانكه در فرانسه عكس العمل شديد در مقابل سبك كلاسيسم ملي بود، ولي در آلمان و انگلستان به دوره اي اطلاق مي شود كه نويسندگان توانسته اند از زير نفوذ و تقليد ادبيات فرانسه به درآيند.

هنرمندان رمانتيك قواعد و قوالب كهن را يكسره در هم شكستند و به جاي عقل و منطق بنيان هنر خويش را براحساس و تصور و تخيل و عشق استوار ساختند. آزادي را جايگزين محدوديت، و توجه به عامة مردم را جانشين خدمت به درباريان و قدرتمندان كردند. در گهوارة اين سبك، يعني فرانسه، به جاي تقليد از اسلوب قديم، به ترجمه ي آثار گوته، شيلر، شكسپير و دانته از آلماني و انگليسي و ايتاليايي پرداختند و توجه مردم را به شيوه هاي نگارش ديگران و همچنين ادبيات معاصر رهنمون گشتند، و بدين ترتيب، كاخ رفيع مكتب كلاسيسم كه هنر و ادب باستان را الگوي تغيير ناپذير صاحبان ذوق و انديشه مي انگاشت يكباره فرو ريخت و پايه هاي سبك رمانتيسم بر ويرانه هاي آن استوار گرديد. از پيشروان و نمايندگان نامي اين سبك در ادبيات ژان ژاك روسو، شاتوبريان، ويكتورهوگو، لامارتين و آلفرد دوموسه را در فرانسه و شيلر و گوته را در آلمان، و بايرون و شلي و شكسپير را در انگلستان مي توان نام برد. از نمونه هاي خوب اين مكتب مي توان به بينوايان ويكتور هوگو و سرگذشت ورتر گوته اشاره كرد.

3- رئاليسم :رئاليسم در لغت به معني واقع بيني و حقيقت گرايي است و در اصطلاح ادب عبارت است از مكتبي كه در آن، هنرمند، طبيعت و مظاهر طبيعي را با تمام زشتيها و زيبائيهايش در اثر خود نمودار مي سازد و برخي از مظاهر آنرا پنهان نمي كند يا تغيير نمي دهد. هدف اين سبك، تشخيص تأثير محيط و اجتماع در واقعيتهاي زندگي و بيان عوامل آنها و بالاخره تحليل و شناساندن دقيق ''تيپ'' خاصي است كه در اجتماع معين به وجود آمده است. هنرمند رئاليست در آفرينش اثر خود، بيشتر تماشاگر است و افكار و احساسات خود را چندان دخالت نمي دهد. در اين مكتب حقيقت و واقعيت بر تخيل و هيجان غلبه دارد. در حقيقت اين مكتب واكنشي است منفي در برابر مكتب رمانتيسم؛ به اين معني كه برخلاف آن سبك كه بر اوهام و احلام و تخيلات و احساسات شاعرانه استوار بود، اين سبك بر حقيقات ها و واقعيت هاي زندگي متكي است و جهان و جهانيان را آنچنان كه هست بررسي مي كند نه آنچنان كه بايد باشد. قهرمان داستان ها همان مردم عادي هستند كه هنرمند با ترسيم جزئيات صحنه، تأثير اوضاع و احوال را در احساسات آنان مجسم مي سازد. موضوع داستانها متنوع نامحدود است و در مواردي مبتني بر تحقيق و تجربه ي شخص گوينده يا نويسنده است. با وجود پيدايش سبكهاي تازه، هنوز اين سبك، ارزش و اعتبار خود را حفظ كرده و بناي رمان نويسي جديد و ادبيات امروز جهان، بيشتر بر روي آن استوار است. اين سبك در اروپا (فرانسه) به وسيله ي بالزاك، بعد از سبك رمانتيسم در اواسط قرن نوزدهم به وجود آمده است و از نمايندگان آن در انگلستان ديكنز، در فرانسه، فلوبر در روسيه ، داستايوسكي و تولستوي را مي توان نام برد.

واترلواثراستاندال، اوژوني گرانده اثر بالزاك و جنگ و صلح اثر لئون تولستوي از نمونه هاي خوب اين سبك به شمار مي روند.

4- ناتوراليسم :مكتبي است كه هنرمند در آن به تقليد مو به موي طبيعت توجه دارد و معتقد است كه طبيعت را بايد چنانكه هست توصيف و تقليد كرد. اين سبك چهارچوب محدودتري نسبت به رئاليسم دارد و پيشروان آن مي كوشند روش تجربي را در ادبيات رواج دهند و مانند مسائل رياضي براي آن، پايه و اساس علمي و معيار و محك منطقي قائل شوند و در آثار خود، انسان را محكوم آيين طبيعت رُجبر علمي نشان دهند نه آزاد و با اراده.

طبيعت پردازان به مسائل و مقررات مذهبي و اجتماعي پايبند نبودند و به وراثت وهمخوني توجهي خاص نشان مي دادند و وضع جسماني را مهم تر و اصيل تر از حالت رواني مي انگاشتند و مي كوشيدند از نوشته هاي خويش نتايجي علمي به دست آورند؛ در آغاز و انجام داستان به ترتيب و توالي واقعي حوادث توجه داشتند نه به نظم معمولي و اصولي. كردار و افكار بيهوده و بي سروته و اميال و غرايز حيواني را بي پرده تصوير مي كردند و گفتار اشخاص و قهرمانان را به همان زبان محاوره مي آوردند. اين سبك كه در اروپا در اواخر قرن 19 ميلادي پيدا شد تا پايان همان قرن پايان گرفت و اميل زولا، گوستا و فلوبر، ويليام فاكنر و گي دوموپاسان را مي توان از پايه گذاران و استادان اين شيوه به شمار آورد. آسوده موار اثر اميل زولا و بول دوسويف اثر گي دو موپاسان از نمونه هاي خوب اين سبك محسوب مي شوند.

5- سمبوليسم:در اين مكتب براي هر يك از موجودات و افكار و احساسات، حتي تصورات و تخيلات بشري نماينده يا سمبولي برمي گزينند؛ چنان كه در ادب فارسي، ماه، مظهر روي زيبا و نرگس نماينده ي چشم و لعل نماينده ي لب و بنفشه مظهر زلف است. پيروان سمبوليسم بيشتر متوجه ماوراء الطبيعه و خواب و خيال و انديشه هاي دور و درازند و معتقدند كه هيچ چيز در طبيعت بدان صورت كه ما مي پنداريم نيست، بلكه هر چه هست اثر و آفريده ي روح و انديشه ي ماست؛ اگر در پيرامون خود، شادي و غمي حس مي كنيم، آن در طبيعت وجود ندارد، بلكه شادي و غم روح ماست كه آن را به موجودات و اشياي خارج نسبت مي دهيم. سمبوليست ها بدبيني و نوميدي را به صورت وهم و رؤيا همراه با احساس و خيالي ژرف با زباني پر از كنايه و اشاره بيان مي دارند. در حقيقت سمبوليسم بر اصالت احساس استوار است و بر هيچ اصل ديگري گردن نمي نهد.

اين مكتب در اروپا در قرن 19 به وجود آمد و نخستين پيام آور آن، شارل بودلر بود كه از طرفداران ''هنر براي هنر'' يا پارناسنيسم شمرده مي شد. وي با راه تازه اي كه در پيش گرفت، اين مكتتب را بنيان نهاد. از پيشروان ديگر اين سبك، ورلن، رمبو/مالارمه و از پيراوان آن، موريس مترلينگ و ادگار آلن پو را مي توان نام برد. سفر اثر شارل بودلر و بيشه محبت اثر پل والري از نمونه هاي معروف اين مكتب است.

6- سوررئاليسم :اين شيوه در سال 1922 ميلادي در فرانسه پديد آمد و مانند ديگر مكتبها دامنه ي نفوذ خود را از ادبيات به ساير هنرها كشاند. اين مكتب با جنبش جديدي كه در قلمرو علم پيدا شده همگام و همصدا ميشود و كوشش مي كند جبر منطقي و قانون عليت را ويران كند، سدها را بشكند، بندها را بگسلد و به عبارت ديگر در برابر همه چيز عصيان كند و بر ويرانه هاي منطق و اخلاق و تمدن و هنر، كاخي از رؤيا و احلام و اوهام بر پا سازد.سوررئاليسم بيان و تثبيت تفكر دور از فرمان عقل است و رابطه اي با قوانين زيبا شناسي و اصول اخلاق ندارد.اين مكتب بازتاب نابسامانيها و آشفتگي هاي قرن بيستم است. منشأ سوررئاليسم را بيش از هر جاي ديگر در شعر بايد جستجو كرد؛ زيرا سوررئاليسم ها مي كوشيدند از راه شعر بر اذهان تسلط يابند. نخستين ريشه هاي سوررئاليسم را در رمانتيسم مي بينيم.

اصول اين سبك عبارت است از :1-   هزل  ۲- رويا  3- ديوانگي

 از پيشوايان بزرگ اين مكتب آندره برتون، لوئي آراگون، پل الوار، كبرول را مي توان نام برد: علاوه بر سبك هاي ذكر شده، از سبكهاي ديگري نيز در ادب اروپا مي توان نام بردكه از آن جمله است : امپر سيونيسم، پارناسيسم، دادائيسم، وريسم، فوتوريسم، ناتوريسم، اونانيميسم و غيره.

نثر:

سخن بر دو گونه است : يا نثر است يا نظم. نثر، در لغت به معني پراكندن و افشاندن و نيز به معني افشانده و پراكنده است؛ و در اصطلاح سخني است كه مقيد به وزن و قافيه نباشد. نثر در يك تقسيم بندي كلي بر سه نوع است :۱-     نثر مرسل 2-     نثر مسجع 3-     نثر مصنوع و فني

كه در مورد هر يك به اختصار توضيح خواهيم داد و نمونه هايي از آن را به عنوان مثال ذكر مي كنيم.

1- نثر مرسل: نثري است كه آزاد و خالي از قيد سجع باشد؛ كتابهاي تاريخ بلعمي، ترجمه ي تفسير كبري، سفرنامه ي ناصر خسرو،‌سياست نامه، تاريخ بيهقي، تذكره الاوليا و صدها كتاب ديگر از اين دست مي باشند، نثر متداول عصر ما نيز نمونه هاي نثر مرسلند.

2- نثر مسجع :به نثري گفته مي شود كه در آن، جمله هاي قرينه، داراي سجع باشند؛ سجع در نثر، به منزله ي قافيه است در شعر.

سجع : در لغت عموماً به معني ''آواز پرندگان'' است و در اصطلاح : آوردن كلمات موزن،‌يا هم قافيه يا هموزن و هم قافيه است در پايان جمله هاي قرينه، به عبارت ديگر سجع آن است كه كلمه هاي آخر قرينه ها، در وزن يا آخرين حرف اصلي (حرف روي) يا هر دو موافق باشند. به آخرين حرف اصلي كلمه در قافيه ها و سجعها حرف روي مي گوئيم.

جمله هاي قرينه : به دو يا چند جمله اي كه در پايان آنها كلمات سجع آورده مي شود؛ جمله هاي قرينه مي گويند. هر نوشته اي كه در آن سجع به كار رفته باشد ''سجع'' ناميده مي شود. نظير نمونه هاي زير :

-        طالب دنيا رنجور است و طالب عقبي مزدور است و طالب مولي مسرور است.

-        بنده ي آني كه در بند آني.

-        هر چه نبايد دلبستگي را نشايد.

-  منت خداي را عز وجل كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزيد نعمت؛ هر نفسي كه فرو مي رود ممد حيات است و چون برمي آيد مفرح ذات؛ پس در هر نفسي دو نعمت موجود است و بر هر نعمتي شكري واجب.

-        گداي نيك انجام به از پادشاهي به فرجام.

سجع نويسي،‌از شيوه هاي نويسندگي و سخنوري معمول و موافق و ملايم با طبيعت زبان عربي است و با زبان فارسي چندان سازگاري و موافقت ندارد؛ و به همين دليل است كه از ميان اين همه سجع نويس فارسي، تنها كار چند نفر ـ كه از انگشتان يك دست هم تجاوز نمي كند ـ خواندني و مقبول و خواستني از آب درآمده است.

بيش از شروع رسمي و قطعي سجع نويسي در ايران، فقط نمونه هايي مختصر از آن، در ديباچه بعضي كتابهاي كهن فارسي به چشم مي خورد؛ اما سجع نويسي در فارسي، به معني اخص كلمه و به طور رسمي از خواجه عبدالله انصاري (399 – 481 هـ.ق) شروع شد و پس از او،‌به وسيله ي نويسندگاني چون نصر الله منشي مترجم كليله و دمنه، قاضي حميد الدين بلخي صاحب مقامات حميدي، سعدي و مقلدان سعدي و گروهي ديگر، تداول و استمرار يافت.

پيداست كه از ميان سجع نويسان بسيار تاريخ ادب فارسي، مطلوب ترين و طبيعي ترين و هنرمندانه ترين نثر مسجع،‌از سعدي در شاهكار بي نظير او گلستان است و از ميان مقلدان سعدي نيز، موفق ترين فرد، ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهاني صدر اعظم محمد شاه قاجار (مقتول 1251 هـ.ق) است.

سجع بر سه قسم است كه به اختصار در مورد هر يك توضيح خواهيم داد :۱ـ سجع متوازن ۲ـ سجع مطرف  ۳ـ سجع متوازي

1-  سجع متوازن : آن است كه كلمات قرينه، در وزن، متفق، اما در آخرين حرف اصلي مختلف باشند، مانند باد و بام؛ دام و دار؛ كام و كار؛ نهار و نهال، فلان  را اصلي است پاك و طينتي است صاف؛ داراي گوهري است شريف و صاحب طبعي است كريم.

2-  سجع مطرف : آن است كه كلمه ها، در آخرين حرف اصلي (حرف روي) يكي، و در وزن متفاوت باشند؛ مانند كار و شكار؛ دست و شكست؛ سير و دلير.

-هر كه را زر در ترازوست، زور در بازوست و آن كه بر دينار دسترس ندارد در همه دنيا كس ندارد.

3-  سجع متوازي : كامل ترين و خوش آهنگ ترين نوع سجع است و آن سجعي است كه كلمات هم در وزن و هم در آخرين حرف اصلي (حرف روي) مطابق باشد؛ مانند كار و بار؛ دست و شست؛ باز و راز.

-        خانه ي دوستان بروب و در دشمنان مكبوب             (كليات سعدي)

-        هر كه سخن نسنجد؛ از جوابش برنجد                  (كليات سعدي)

۳-نثر مصنوع و فني : آميزه و تركيبي است از دو نوع مرسل و مسجع و همراه با انبوه لغات و تركيبات و امثال و اشعار عربي و احاديث نبوي و آيات قرآني و متضمن اصطلاحات و تعبيرات خاص دانشهاي رايج زمان. در اين نوع نثر از صنعتهاي لفظي و معنوي مانند بديع و بيان، اطناب، تناسب الفاظ، انواع سجع و جناس، تضاد و تقابل، اقتباس ها و تمليحها، تشبيه ها، حجازها و استعاره ها به فراواني و بيشتر از نثر مسجع استفاده شده است.

يك نوشته كه به نثر مصنوع و فني است، تماماً مرسل يا مسجع نيست، بلكه عباراتي از آن به شيوه ي مرسل و جمله هايي به نثر مسجع است.

خصوصيت ديگر كه آن را از مختصات معنوي نثر فني محسوب مي كنند وجود عناصر اغراض و معاني شعر در آن است، اگر عنصر خيال را از عناصر سازنده ومهم شعر مي شناسيم، بديهي است كه صور خيال آن به وسيله ي همين تشبيه ها و تلميحها و مجازها و استعاره ها رنگ و شكل مي گيرد و قابل توهم و تجسم مي شود؛ و در نثر فني از اين عوامل به فراواني استفاده مي شود. نخستين نمونه هاي نثر مصنوع و فني، مربوط به اواسط قرن 6 هجري است و از آن زمان تا دوران مشروطيت كمابيش تداول و رواج داشته است.

بهترين و هنرمندانه ترين نمونه ها مربوط به دو قرن 6 و 7 است. قسمتهايي از كليله و دمنه ي نصرالله منشي، مقامات حميدي، مرزبان نامه ي وراميني، جهانگشاي جويني و تاريخ او صاف اديب عبدالله شيرازي، به نثر فني است.

نظم:

نظم، در لغت به معني به يكديگر پيوستن و به رشته كشيدن دانه هاي جواهر و در اصطلاح سخني است موزون و مقفا. در تداول، نظم را از روي تسامح به شعر نيز اطلاق مي كنند، اما اساساً شعر با نظم فرق دارد و تفاوت آنها در اين است كه : شعر ـ طبق تعاريف قدما از جمله خواجه نصيرالدين طوسي ـ «كلام موزون و مخيل است، و بنابراين تعريف، مقفا بودن جزء ماهيت شعر نيست، و ''نثر شعرگونه'' يا ''شعر منثور'' هم مي تواند وجود داشته باشد»

طبق تعريف علمي و دقيق امروزي، شعر ''گره خوردگي عاطفه و تخيل است كه در زباني آهنگين شكل گرفته باشد'' و بنابراين تعريف،‌عناصر سازنده شعر عبارت است از : عاطفه، تخيل، زبان، موسيقي، تشكّل؛ اما نظم، تنها، كلامي موزون و مقفاست و از عنصر عاطفه و تخيل بدور؛ بنابراين، نظم غير شعر هم وجود دارد.

شمس متين به جاي ''مخيل'' و انديشيده به كار برده است و مقفا بودن را يكي از اصول و اركان حتمي شعر مي داند و مي گويد : ''سخن بي قافيت را شعر نشمرند اگر چه موزون افتد''

-  ارسطو ميان شعر و نظم فرق گذاشته است. اصل شعر را در معني و مفهوم آن مي جويد و صورت شعر را كه مقيد به وزن و قواعد ديگر نظم است، جزء ماهيت آن نمي شمارد و معتقد است كه بسياري از سخنان منظوم را كه موضوع آنها في المثل پزشكي و طبيعات است از جنس شعر نبايد به شمار آورد.

ملك الشعراي بهار، قطعه شعري دارد با عنوان ''شعر و نظم'' كه نقل آن در اينجا بي مناسبت نيست :

 شعر داني چيست؟ مرواريدي از درياي عقل        شاعر، آن افسونگري كاين طرفه مرواريد سفت

صنعت وسجع وقوافي،هست نظم ونيست شعر     اي بسا ناظم كه نظمش نيست الا حرف مفت

شعر، آن باشد كه خيزد از دل و جوشد زلب                  باز در دلها نشيند هركجا گوشي شنفت

اي بساشاعر كه اودر عمرخودنظمي نساخت       و اي بسا ناظم كه او در عمر خود شعري نگفت.

  سعیدحاجی حسینیhttp://palpalasi.blogfa.com