ترجمه ی درس 12 تا آخرین درس عربی (3) سوم ادبیات وعلوم انسانی (پایه ی سوم دبیرستان )
درس دوازدهم
سروَر آیههای قرآن
«خداى یکتا که جز او هیچ معبودى نیست، زنده و قائم به ذات [و مدّبر و برپا دارنده و نگه دارنده همه مخلوقات] است، هیچگاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمىگیرد، آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است در سیطره مالکیّت و فرمانروایى اوست. کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ آنچه را پیش روى مردم است [که نزد ایشان حاضر و مشهود است] و آنچه را پشت سر آنان است [که نسبت به آنان دور و پنهان است] مىداند. و آنان به چیزى از دانش او احاطه ندارند مگر به آنچه او بخواهد. تخت [حکومت، قدرت و سلطنت] ش آسمانها وزمین را فرا گرفته و نگهدارى آنان بر او گران و مشقتآور نیست و او بلند مرتبه و بزرگ است. (255)
در دین، هیچ اکراه و اجبارى نیست [کسى حق ندارد کسى را از روى اجبار وادار به پذیرفتن دین کند، بلکه هر کسى باید آزادانه با به کارگیرى عقل و با تکیه بر مطالعه و تحقیق دین را بپذیرد]. مسلماً راه هدایت از گمراهى [به وسیله قرآن، پیامبر و امامان معصوم] روشن و آشکار شده است. پس هر که به طاغوت [که شیطان، بت و هر طغیان گرى است] کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد، بىتردید به محکمترین دستگیره که آن را گسستن نیست، چنگ زده است و خدا شنوا و داناست. (256)
خدا سرپرست و یار کسانى است که ایمان آوردهاند آنان را از تاریکىها [ى جهل، شرک، فسق وفجور] به سوى نورِ [ایمان، اخلاق حسنه و تقوا] بیرون مىبرد. و کسانى که کافر شدند، سرپرستان آنان طغیان گرانند که آنان را از نور به سوى تاریکىها بیرون مىبرند آنان اهل آتشاند و قطعاً در آنجا جاودانهاند. (257) « ترجمه شیخ حسین انصاریان »
"در دین هیچ اجباری نیست"
زمانی که اسلام آمد این قاعدهی اساسی بزرگ را آشکارا ساخت: "در دین هیچ اجباری نیست، هدایت از گمراهی مشخص شده است" و در این قاعدهی اساسی، گرامی داشتِ خداوند نسبت به انسان جلوهگر میشود. اسلام راه هدایت و گمراهی را بیان کرده است و انسان را به پیروی از هر دو راه اختیارداده. و او را (انسان را) به پاسخگو بودن نسبت به نتیجهی کارش و اختیار مسؤولیتاش، موظف و مکلف کرد!
و این یکی از بارزترین ویژگیهای آزادی انسانی است ...
آزادی عقیده، اولین حقوق انسان است.
و اسلام - که استوارترین روش زندگی برای جامعهی انسانی است- ندا می دهد که "در دین اجباری نیست" و به پیروان خود میگوید که از مجبور کردن مردم[به پذیرش] این دین، منع شدهاند...! سپس این آیه حقیقت ایمان را بیان میکند "هدایت از گمراهی مشخص شده است". ایمان همان هدایتی است که شایسته است انسان نسبت به آن حریص باشد و کفر همان است که شایسته است انسان از آن متنفر باشد.
درس سیزدهم
پرهیزکار و شیطان
قومی درختی را برای عبادت کردن به جای خداوند متعال برگزیدند، مردی پارسا این مطلب را شنید و گفت: کار آنها بد کاری است. سپس تبری گرفت و رفت تا درخت را قطع کند. در راه شیطان مانع او شد و فریاد کشید:
ایست! چرا می خواهی آن را قطع کنی؟!
زیرا مردم را گمراه می سازد!
و تو با مردم چه کار داری؟! آنان را در گمراهی خود فرو گذار.
سخن تو، بد سخنی است! چگونه آنان را در گمراهی فرو گذارم؟ از[ کارهای] واجب من است که آنان را هدایت کنم.
هرگز به تو اجازه نخواهم داد!
به زودی آن را قطع خواهم کرد!
در این هنگام شیطان یقهی عابد را گرفت، مرد عابد او را به زمین زد و به وی گفت: آیا نیروی مرا دیدی؟
شیطان شکست خورده گفت:
فکر نمیکردم تو اینچنین قوی باشی! مرا فرو گذار و هر چه میخواهی انجام بده ...!
روز بعد ... مرد پارسا رفت تا درخت را قطع کند. و در راه صدای شیطان را شنید که میگفت :
آیا امروز برگشتی که آن را قطع کنی؟!
آیا به تو نگفتم؟! ... چارهای جز قطع آن نیست ... با تو خواهم جنگید تا کلمهی "الله" بلند مرتبه باشد. شیطان یقهی او را گرفت و با هم جنگیدند ... تا این که شیطان افتاد! مرد پارسا بر روی سینهی او نشست و شیطان به او گفت:
واقعاً نیروی تو شگفت آور است! مرا فروگذار و هر چه می خواهی بکن!
در روز سوم ... شیطان لحظهای فکر کرد. سپس با نرمی حرف زد و پند گویانه به عابد گفت:
تو چقدر مرد خوبی هستی اما آیا میدانی چرا در قطع کردن درخت با تو مخالفت میکنم؟
من به خاطر مهربانی و دلسوزی نسبت به تو ، با تو مخالفت میکنم! زیرا عبادت کنندگانِ درخت بر تو خشم خواهند گرفت! قطع آن را رها کن و من برای تو هر روز دو دینار طلا می گذارم و در امنیت و اطمینان زندگی خواهی کرد!
دو دینار؟!
بله دو دینار زیر بالشتت ...!
چه کسی وفا کردن تو به این شرط را برای من ضمانت می کند؟!
با تو پیمان می بندم و راستیِ پیمانم را خواهی دانست .
از آن پس ... مرد پارسا هر روز صبح دستش را زیر بالش خود دراز میکرد و دو دینار درمیآورد
در صبح یکی از روزها طبق عادت، دستش را دراز کرد، ولی خالی بیرون آمد ... !
شیطان دینارهای طلا را از او قطع کرده ! در این هنگام مرد پارسا خشمگین شد و برخاست ... و تبرش را گرفت و برای بریدن درخت به راه افتاد.
شیطان در راه جلو او را گرفت و فریاد زد:
بایست! کجا!
به طرف درخت .... آن را قطع می کنم ...!
شیطان مسخره کنان قهقهه زد:
آن را میبری زیرا من طلا را از تو بریدم! چقدر کار تو،کار بدی است!
مرد پارسا به طرف شیطان یورش برد و لحظهای با هم کشتی گرفتند، مرد پارسا به زمین خورد و شیطان با غرور روی سینهی مرد پارسا نشست، به او می گفت:
هم اینک نیرویت کجاست؟
از سینه مرد پارسای شکست خورده صدایی بیرون آمد که می گفت:
به من بگو.... ! ای شیطان چگونه بر من غلبه کردی؟!
پس شیطان گفت:
سؤال ساده و آسانی است. وقتی که به خاطر خدا خشمگین شدی بر من پیروز شدی و هنگامی که به خاطر خودت عصبانی شدی، بر تو پیروز شدم. هنگامی که به خاطر اعتقاد خود با من جنگیدی مرا به زمین زدی و زمانی که برای سود خود با من جنگیدی،تو را به زمین زدم!
درس چهاردهم
نمونههایی از معجزات علمیِ قرآن
معجزه اثر انگشت
کافران "آفرینش نو" بعد از مرگ را انکار کردند وگفتند: آیا زمانی که ما بمیریم و خاک و استخوان شویم[ باز هم] فرستاده می شویم(برانگیخته می شویم)؟!
پس خداوند بلند مرتبه و متعال در اسلوبی تأکیدی به آنان گفت: آیا آدمی میپندارد که ما استخوانهایش را گرد نخواهیم آورد؟ آری، ما قادریم که سرانگشتانش را بازسازی کنیم.(درست کنیم)
چه بسا کافران در آن هنگام عمق و معنی این آیهی مبارک و علت تأکید کردن بر روی سرانگشتان از میان اعضای بدن را درک نکردند.
دانش، راز موجود در سرانگشت و اثر انگشت را کشف نکرد مگر در قرن اخیر (قرن بیستم)، و معلوم شد که هر کدام از انگشتها خطهایی آشکار دارند که اصلاً امکان ندارد بین دو نفر و حتی بین دو انگشت مشابه باشند.
خداوند پاک و بلند مرتبه می گوید:
بزودی نشانه های خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهیم داد تا برایشان آشکار شود که او حق است.
انسان جهانی پیچیده است و زمانی که درهای این جهان را به صدا درآوریم واقعاً شگفتی ما بزرگ می باشد .(خیلی شگفت زده می شویم)
بدون شک دانش جدید ثابت کرده است که:
وقتی سلولهای عصبی جسم را در یک خط قرار دهیم طول آنها به چند برابر فاصلهی میان زمین و ماه میرسد.
در یک چشم، بیشتر از صد و چهل میلیون گیرندهی حساسِ نور وجود دارد و هر چشمی تقریباً نیم میلیون بافت عصبی دارد که تصویر را به صورت رنگی دریافت میکند.
رنگ سبز
رنگ سبز، رنگ برتر در قرآن است،تا آنجا که راجع به مقام بهشتیان میخوانیم: جامههایی سبز از دیبا و ابریشم میپوشند.
بر بالش های سبز تکیه میزنند ...
دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که رنگ بر روی رفتار انسان و احساسات او تأثیرگذار است و رنگی که در درون انسان شادی و خوشحالی به پا میکند و در آن (درون انسان) شادمانی و عشق به زندگی برمیانگیزد، رنگِ سبز است!
درس پانزدهم
اسلام و پیشرفت
میگویند در اسلام ظلم وجود دارد زیرا هواداران خود را از پیشرفت بازمیدارد.
اگر آن حقیقت داشته باشد، پس چگونه مسلمانان اولیه در عهد آغازین پیشرفت کردند؟!
و اگر امروز گناه مسلمان نادانیاش است نادانی مسلمان چه ارتباطی به اسلام دارد؟!
آیا مگر جز این است که علم در اسلام واجب است؟ و آیا مگر ملتی بدون آموختن علم به سروَری رسید؟
قطعاً اسلام بینشهای اقوام (مردمان) به خواب رفته را برای عظمت و پیشرفت بیدار کرده است.
و با هدایت دژهای جاهلیت را ویران ساخت و ریسمانهای محکم گمراهی را از جا درآورد.
و به وسیلهی دانش اراده های مصمم را فعال کرد و برای پیروانش عظمتی را بنا کرد که ویران شدنی نیست.
و افکار مردم را از بندهای آن(جاهلیت) رها ساخت و با افکاری تشنه به سوی عظمت به پرواز درآمدند.
درس شانزدهم
زاد و توشه کجاست ... ای مسافر؟!
ای فلانی! عقلت تو را به سوی توبه فرا میخواند و هوای نفست مانع میشود ... و میان آن دو جنگ است. اگر لشکر اراده را آماده کنی،دشمن میگریزد.
نیت نماز شب میکنی، ولی میخوابی و در مجلس موعظه مینشینی و گریه نمیکنی، سپس میگویی، علت چیست؟! "بگو: از جانب خودتان است."
در روز، نافرمانی و گناه کردی ... و در شب خوابیدی. حرام خوردی و دلت تاریک شد ...!
زمانی که مُشک ،[رنگِ] آب را تغییر دهد، وضو گرفتن ممنوع میشود، پس با نجاست چطور میشود؟! (وضو با نجاسات چطور میشود؟!)
بیشتر فساد دل از آمیخته شدن چشم به گناه است. تا زمانی که درِ چشم با "فروبستن چشم" محکم باشد، دل از آفت در سلامت است و زمانی که در باز شود،
پرنده پرواز میکند ... و چه بسا بازنگردد ...!
شگفتا با تسبیح سبحانالله می شماری... آیا برای شمارش گناهان تسبیح دیگری در نظر گرفته ای؟! ای آن که تاریکی را بر روشنایی برمیگزینی ... ارادهی مگس بالاتر از توست ... هر گاه خانه تاریک شود، مگس به سوی نور میرود.
باید در اندیشهی دین خود باشی همانطور که در اندیشهی دنیایت هستی! اگر لباست به میخی گیر کند ... برای آزاد کردن آن به عقب باز میگردی ... این میخ پافشاری ]برگناهان[ است که بر دل تو چنگ زده است ...! اگر دو گام در پشیمانی به عقب برگردی، خلاص میشوی.
باید اراده ای وجود داشته باشد که با دور اندیشی (احتیاط) همراه باشد. هر که برای گریهی کودک دلسوزی کند، نمیتواند او را از شیر بازگیرد.
گناهان سم هستند و اندکی از آن کشنده است. دنیا پشت سرت و آخرت در برابرت است و درخواستِ آنچه پشت سرت است، شکست میباشد.
وای بر تو! دوستی دنیا را فرو گذار زیرا رهگذر وطن نمی گزیند.
شگفتا! دانهای از دستت میرود، گریه میکنی ... و عمرت تباه شده است درحالی که میخندی! عمر در خدمت کردن به بدن سپری شد ... در حالی که تمام آرزوهای دل همچنان بر جا است.
به خدا سوگند، کار برادران یوسف زمانی که یوسف را به بهای اندک فروختند،از [کار] تو شگفتآورتر نیست هنگامی که خود را برای یک ساعت گناه فروختی.
بر گناه کردن جسارت نمودی، پس نقطهی جیم دگرگون شد! [جَسَرَ = جسارت کرد، به خَسَرَ = زیان دید، تبدیل شد]
ای مسافر بدون توشه ...! هیچ شتر و اسب راهواری وجود ندارد!
ای کشاورز ... ! زمان درو فرا رسیده است!