ترجمه دروس عربی سوم ادبیات وعلوم انسانی

درس اول

و یاد کن در کتاب،  ابراهیم را که بسیار راستگو و پیامبر بود.

هنگامی که به پدر خود گفت: ای پدرم! چرا آن چیزی را عبادت می‌کنی که نمی‌شنود و نمی‌بیند وتو را از چیزی بی نیاز نمی کند.

ای پدرم! برای من از علم آن مقدارآمده است که برای تو نیامده است. پس، از من پیروی کن تا تو را به راه راست هدایت کنم.

ای پدر!شیطان رانپرست که شیطان نسبت به خدای بخشنده نافرمان است.

ای پدرم!بیم آن دارم که ازخدای بخشنده به توعذاب رسد ودوستدار شیطان شوی.

گفت: ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من روی گردان هستی؟ چنانچه به (آن سخنان)پایان ندهی، تو را سنگسار کنم، اکنون زمانی دراز از من دور شو.

[ابراهیم ]گفت: سلام برتواز خدا برای تو، آمرزش می‌طلبم که خدا در حق من مهربان است.

درس دوم

شجاعت در گفتن حق

سَوده دختر عُماره از زنان با ایمان و با اخلاص در دوستی امیر مؤمنان (ع) بود و در جنگ "صفین" شرکت نموده و قهرمانان را به جنگ با معاویه تحریک نمود و بعد از این که علی (ع) به شهادت رسید، نزد معاویه آمد تا از ستمی که به او روا شده شکایت کند. معاویه گفت:

آیا تو در روز (جنگ) صفّین گفته‌ای:

علی (ع) و حسین (ع) و گروهش را یاری کن و قصد هند و فرزندش کن با خوار کردن (آنان)

همانا امام (منظور حضرت علی (ع) است) برادر حضرت محمد (ص) است و او پرچم هدایت و گل‌دسته‌ی ایمان است.

گفت: بله! از کسانی نیستم که از حق‌روی‌گردان شود و به دروغ عذرخواهی کند.

گفت: چه چیزی تو را بر آن واداشت؟

گفت: دوستی علی (ع) و پیروی از حق.

(معاویه) گفت: نیازت را بگو.

(سوده) گفت: کارگزار تو "بُسر پسر أرطاة" از طرف تو به ما روی آورد (وارد شهر ما شد) و مردان ما را کشت و مال‌هایمان را از ما گرفت و از ما می‌خواهد که علی (ع) را ناسزا گوییم. پس تو یا او را برکنار می‌کنی که در این صورت از تو سپاسگزاری می‌کنیم و اگر این کار را انجام ندهی، در این صورت تو را معرّفی می کنیم .

معاویه گفت: آیا مرا با قوم خود تهدید می کنی؟!

پس گریه‌کنان سر را به زیر انداخت، سپس این‌گونه سرود:

درود خداوند بر روحی باد که قبری آن را در برگرفته، و عدل و داد درآن مدفون شده.

با حق (خداوند) پیمان بسته است که به‌جای او چیزی را نخواهد پس با حق (خداوند) و ایمان نزدیک و همنشین شد.

(معاویه) گفت: منظورت کیست؟

(سَوده) گفت: منظورم علی‌ابن‌ابی‌طالب است. خدای تعالی او را رحمت کند.

گفت: چه کاری انجام داد که نزد تو این چنین شد؟

گفت: روزی نزد او رفتم تا از یکی از کارگزارانش به او شکایت کنم، او را ایستاده در حال نماز دیدم. و بعد از این که نمازش را به پایان رساند، با مهربانی و لطف گفت: آیا خواسته ای داری؟ او را از شکایت خود باخبر ساختم. بسیار ناراحت شد و گریست، سپس دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت:

پروردگارا!  هر آینه تو شاهد بر من و آن‌ها هستی، که من آنان را به ظلم بر خلقت و ترک حق توفرمان نداده‌ام سپس از جیب خود قطعه‌ای پوست در‌آورد و بر روی آن نوشت:

به نام خداوند بخشاینده‌ی مهربان ... پیمانه و ترازو را کامل دهید و در فروش اجناس به مردم کم‌فروشی نکنید و در زمین فساد برپا نکنید ... زمانی که این نامه‌ی من به تو برسد، آنچه در دستت است، نگه‌دار تا کسی بیاید و آن را از تو بگیرد. والسّلام.

معاویه گفت: بنویسید که با او با انصاف و عدالت رفتار کنند.

گفت: آیا فقط برای من یا برای تمام مردم من؟

گفت: تو با دیگران چه کار داری؟!

گفت: چیزی را برای خود نمی‌خواهم ... اگر عدالتی فراگیر باشد، می‌پذیرم و گرنه، نمی‌پذیرم.

گفت: وای بر ما ...! پسر ابوطالب جرأت وشجاعت را به شما چشانیده است. برای او و مردمش بنویسید!

درس سوم

امثال و حکم (ضرب‌المثل‌ها و حکمت ها)

مثل بهترین وسیله است برای بیان آنچه درون دل است به صورت مختصر و مؤثر و به کارگیری ضرب‌المثل‌ها راه و روش قرآنی زیبایی است که در تعداد زیادی از آیات یا در خلال قصه‌هایی گوناگون آن را می‌یابیم.

ضرب‌المثل‌ها بخشی از فرهنگ ملت‌ها و تمدن آن‌ها را تشکیل می‌دهند و از زندگی جوامع بشری در طول تاریخ‌شان سرچشمه می‌گیرند.

ضرب‌المثل‌ها برای پرهیز از اطناب (طولانی کردن سخن) به کار گرفته می‌شوند. و آن‌ها موضوع‌ها را به شکلی آشکار اما به صورت اشاره و گذرا و کنایه بیان می‌کنند. عباراتی به نثر و نظم  وجود دارند که به خاطر کثرت استعمال در ادبیات عربی ضرب‌المثل و حکمت شده‌اند و به علت اشتراک فرهنگی بین دو زبان وارد ادبیات فارسی گردیده‌اند، به نمونه‌هایی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

اول همسایه بعد خانه.

با مردم به اندازه ی عقل‌هایشان صحبت کن.

مؤمن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود.(نیش زده نمی شود)

کشور با کفر باقی می‌ماند و با ظلم پایدار نمی‌ماند.

سلام را بر کلام (سخن گفتن) مقدم بدار. (قبل از سخن گفتن، سلام لازم است.)

هر که برای خدا باشد، خدا برای اوست.

مردم بر دین پادشاهان خود هستند.

هر کس خودش را بشناسد خدایش  را می شناسد.

حرف، حرف می‌آورد. (می کشد)

بر فرستاده جز ابلاغ پیام نیست.

ز گهواره تا گور دانش‌بیاموزید.

نجات در راستی است.

از جایگاه های تهمت دوری کنید.

بدرستی که با هر سختی، آسانی است.

بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید.

و فروبرندگان خشم

خویشتن را با دستان خود به مهلکه نیندازید.

هر کس به خدا توکّل کند او برایش بس است.

خدا برای ما بس است (کافی است) و نیکو نماینده ای است .

جوانمرد وقتی وعده بدهد، وفا می‌کند.

مسؤول آزاد است تا وقتی وعده بدهد. (همین که وعده و قول بدهد باید پاسخ‌گو باشد.)

در بدی نمی افتد (واقع نمی شود) مگر انجام دهنده ی آن .

خود را موعظه کن قبل از این که روزگار تو را موعظه کند.

درس چهارم                    

به سوی روشنایی بامداد

 باوجود درد ورنج ووجود دشمنان مانندعقاب بالای قله‌ی کوه بلندزندگی خواهم کرد.

به خورشید درخشان خیره می شوم در حالی که ابرها و باران‌ها و تغییرات هوا را مسخره می‌کنم. (به بازیچه می‌گیرم)

و به سرنوشتی که از جنگ با آرزوهایم با تمام سختی و گرفتاری دست برنمی‌دارد (تسلیم نمی‌شود)، می‌گویم:

موج رنج و تند بادهای مصیبت‌ها در خون من زبانه‌ی آتش افروخته را خاموش نمی‌کند.

تا می‌توانی دلم را بشکن و نابود کن، زیرا آن همانند سنگ سخت خواهد بود.

مانند شخص قدرتمند زندگی می‌کنم و پیوسته به روشنایی بامداد، روشنایی زیبا و دور خیره می شوم.

روشنایی در دل و سر تا پای وجودم هست، پس برای چه از حرکت در تاریکی بترسم.

من آن نی هستم که نغمه هایش تا وقتی که در (میان) زندگان است،پایان نمی یابد .

درس پنجم

به روی زندگی لبخند بزن!

بدون شک دنیا بدون مشکلات نمی‌باشد (از مشکلات خالی نمی‌باشد). و انسان در زندگی خود همیشه با سختی‌ها روبرو می‌شود پس به شادی و خوشحالی نیازمند است تا به زندگی لبخند بزند و از آن (زندگی) دلتنگ نگردد.

(انسان) خندان به زندگی، تنها در زندگیش خوشبخت نیست، بلکه در کار کردن تواناتر و برای قبول مسؤولیت شایسته‌تر می‌باشد و آمادگی بیشتری برای رویارویی با سختی‌ها دارد. پس او اقدام به کارهایی بزرگ می‌کند که به او و دیگران سود می رساند.

اگر به انسان عاقل اختیار داده شود که بین مالی فراوان یا مقامی بلند و بین نفسی خشنود و خندان یکی را اختیار کند،‌بدون شک دومی را برمی‌گزیند. و لبخند ظاهری هیچ ارزشی ندارد مگرزمانی که از درونی خندان برانگیخته شود.

هر چیزی در طبیعت خندان است. گل خندان است و جنگل‌ها خندان‌اند و دریاها و رودها و آسمان و ستارگان و پرندگان همگی خندان هستند. انسان نیز در ذات خود خندان است.

بنابراین، کسی که ذاتی اخمو دارد، زیبایی را نمی‌بیند و کسی که دلش آلوده شود، زیبایی حقیقت را نمی‌بیند. هر انسانی دنیا را از میان عمل و فکرش می‌بیند؛ پس هرگاه عملکردش خوب و اندیشه‌اش پاکیزه باشد، عینکی که با آن به دنیا می‌نگرد، پاک و پاکیزه باشد و دنیا را همان‌طور که آفریده شده، زیبا می‌بیند واگر عینکش تیره گردد و هر چیزی را سیاه و تاریک می‌بیند.

هنگامی که خواستی به روی زندگی لبخند بزنی، با بدبینی و ناامیدی مبارزه کن. زیرا فرصت مناسب به تو و به مردم دست می‌دهد و درِ رستگاری به روی تو و مردم باز است.

درس ششم

عسل غذا و تندرستی است.

عسل غذایی سودمند و انرژی‌بخش است و تجربه‌ها و آزمایش‌های علمی ثابت کرده‌اند که هر 100 گرم عسل، 300 کالری می دهد. پس  (عسل) غذایی است با ارزشِ غذایی بالا با حجمی اندک. یک کیلو عسل خالص در ارزش غذایی معادل با پنج کیلو شیر یا شصت کیلو پرتقال است

علاوه بر آن مواد قندی موجود در عسل زود هضم است و به عضلات جسم نیرو و چالاکی سریع و قوی می‌دهد. و یقیناً ثابت شده است که [عسل] دارای عناصر با ارزش فراوانی است؛ مهم‌ترین آن‌ها مواد قندی است و تا کنون فقط پانزده نوع از آن‌ها کشف گردیده است؛ از جمله: پروتئین و آهن و مس و ویتامین "ب 1"، "ب 2"، "ب 5"، "ب 6" و ...

فایده‌های عسل

عسل چند خاصیّت دیگر دارد که آن را برترین (بهترین) انواع مواد قندی قرارداده است؛ از جمله:

1 - اعصاب را آرامش می‌دهد.

2 - سرفه‌ی آزار دهنده را تسکین می‌دهد.

3 - دردهای مفصل ها را تسکین می‌دهد.

4 - بر خلاف سایر مواد قندی دندان‌ها را فاسد نمی‌کند.

5 - [عسل  ] ضد عفونی کننده است و با گذشت زمان فاسد نمی‌شود و ارزش غذایی خود را کاملاً حفظ می‌کند.

درس هفتم

از نکته‌های لطیف حکمت آموز     

                                                                   به حال تو می گریم

گفته شده است که روزی بهلول وارد کاخ هارون‌الرشید شد، و مشاهده کرد که تخت ویژه ی او خالی است و لحظه‌ای روی آن همانند پادشاهان نشست. خدمتکاران او را دیدند به شدت کتک زدند و از تخت‌هارون‌الرشید به پایین کشیدند در این حال هارون وارد کاخ شد و بهلول را دید که نشسته وگریه می‌کند!

از خدمتکاران علت آن را پرسید، گفتند: او را دیدیم که بر روی تخت تو (شما) نشسته، پس او را به خاطر این که ادب شود، زدیم. هارون‌الرشید دلش به حال بهلول سوخت و به او گفت:

دوست من گریه نکن! من خدمتکاران را عقوبت خواهم کرد!!

بهلول پاسخ داد: ای هارون! بی شک من به حال خودم گریه نمی‌کنم و اما به حال تو می‌گریم! من فقط یک لحظه روی تخت تو نشستم و با این کتک شدید عقوبت شدم در حالی که تو در طول عمرت در این‌جا نشسته‌ای، پس چگونه در آخرت مجازات خواهی شد؟!

"از سخن (سخنان) لقمان حکیم به فرزندش"

از حکمت پیامبران بسیار چیزها شنیدم، و هشت نمونه از آن‌ها را برای تو برگزیدم.از آن جمله:

اگر در حال نماز هستی، قلبت را حفظ کن.

و اگر در مجالس مردم هستی، زبانت را نگهدار.

و اگر در خانه‌های مردم هستی، چشمت را (از محارم) حفظ کن.

و اگر بر روی[سفره‌ی] غذا هستی، معده ی خود را نگهدار (به اندازه بخور).

دو چیز را هرگز به یاد میاور:

بدی مردم را به خودت و خوبی خودت را به مردم.

و دو چیز را هرگز فراموش نکن:

خداوند و سرای آخرت را!

درس هشتم

متنبی و سعدی

بعد از نزول قرآن به زبان عربی، این زبان از محدوده‌ی شبه جزیره‌ی عربستان خارج شد و به یک زبان جهانی تبدیل گردید که هر کس مسلمان شده و به خدا ایمان آورده به آن منسوب می‌شود.

و به همین خاطر است که می بینیم ایرانیان بعد از گرویدن به اسلام برای تدوین قواعد زبان عربی و فصل‌بندی آن تلاش و کوشش فراوانی کردند و کتاب‌های زیادی را در نحو و صرف و بلاغت و دانش لغت‌شناسی نوشتند، چنانکه آنان (ایرانیان) فرهنگ‌های لغت مهمی برای این زبان تألیف کردند.

 از جمله آنان: "سِیْبَوَیْه، کسائی، جُرجانی، تفتازانی، زمخشری و فیروزآبادی و ..." می‌باشند.

آنان (ایرانیان) عقیده دارند که این زبان برایشان بیگانه نیست بلکه زبانی است که خداوند آن را برای سخن گفتن با انسان انتخاب کرده است، پس آن را آموختند و آموزش دادند و آثار بزرگ علمی و ادبی خویش را به آن زبان تألیف کردند و زبان دین و فرهنگ آن‌ها شد.

و این چنین پیوندهای عمیقی بین دو زبان فارسی و عربی بوجود آمد، در این‌جا به اشاره‌ای در وجود مضمون‌ها و مفاهیم مشترک فراوان در اشعار شاعران این دو زبان بسنده می‌کنیم. یکی متنبیّ از بزرگ‌ترین ادیبان ادبیات عربی در قرن چهارم و آن دیگری شیخ بزرگوار، سعدی شیرازی، از بزرگوارترین ادیبان ایران در قرن هفتم. پس به برخی از این مضامین از این دو شاعر بزرگوار بنگریم:

متنبی: هر که قصد دریا کند جوی ها را کوچک می‌شمارد.

سعدی: هر که به مُعْظَمی رسد، ترک دهد مُحَقّری.

سعدی: هر که به چیز بزرگی برسد، چیز کوچک و خواری را ترک می‌کند.

به دست آوردن مقام‌های بزرگ را ارزان می‌خواهید حال آنکه برای رسیدن به عسل باید نیش زنبور را تحمل کرد.

سعدی! چو مُرادت أنگبین است    واجب بُوَد احتمال زنبور

(- ای سعدی! اگر می‌خواهی به عسل دست پیدا کنی تحمل نیش زنبور لازمه‌ی آن است.)

و اما معدن طلا، سنگ خاراست!

زَر، از سنگ خارا برون آورند.

من غرق شده هستم، پس چه ترسی از تر شدن دارم !

غرقه در نیل، چه اندیشه کند باران را!

اگر سکونت من در آن عیب و نقص باشد (جای نگرانی نیست) مروارید در داخل صدف ساکن نمی‌باشد.

در چشمت ار حقیر بود صورت فقیر        کوته نظر مباش که در سنگ گوهرست!

زخم، مرده را به درد نمی آورد.

 مُرده از نیشتر مترسانش!

این دغل دوستان که مى‏بینى                           مگسانند دور شیرینى