« باسمه تعا لي»«عَلَم مُنوَّن و عَلَم ذوالّام»  قصد ما در اين مقال پاسخ به سوالات زير است :  1-چرا پاره اي اسم هاي عَلَم كه خود معرفه هستند مانند: حسين،محمودو...با (الف )و( لام )به كار مي روند؟  2-چرا پاره اي اسم هاي عَلَم مانند:حسن و علي و...با تنوين به كار مي روند؟  3- آيا تنوين علامت نكره است؟  4-آيا هميشه در هنگام ترجمه اسم منوَّن، بايد (ياء)نكره به آن بيفزاييم؟  (الف)و(لام): الف و لامي كه بر سر اسم مي آيد،به يك اعتبار به سه قسم تقسيم ميشود:اصلي،زائد،موصوله.  الف و لام آنگاه اصلي است كه إفادۀ تعريف كند: ا لرجل،المرأ ة و....  الف و لام موصوله بر سر اسم فاعل و مفعول و مبالغه در مي آيد، مانند:العا لِم،المعلوم و الستّار.  الف و لام زائده إفا ده تعريف نمي كند كه اين خود دو نوع است:لازم وغيرلازم.  الف و لام زائد لازم مانند:الَّذي،الَّتي،ايّام هفته،السبّت،الأحرو...الآن و نيز تعدادي از اسم هاي عَلَم كه از ابتدا با الف و لام استعمال شده اند مانند:العزّي،الّآت(نام دو بت).هم چنين الف و لامي است كه بر سر كلمه اي در مي آيد و به محض استعمال،همان مصداق مورد نظر در نزد مخاطب‌، نما يانگر مي شود (عَلَم با لغلبة) مانند:المدينة و الكتاب سيبويه.   الف و لام زائد غير لازم،الف و لامي است كه جهت اشاره به اصل و ريشه برخي اسمهاي عَلَم به كار مي رود.توضيح بيشتر اين كه تعدادي از اسم هاي عَلَم در ابتدا (پيش از علميَّت )صفت يا مصدر بوده اند و سپس عَلَم شده اند،مانند:قاسم،منصور،عباس،حسن،فضل وحرث و.... و به اين گونه كلمات عَلَم منقول مي گويند.تعدادي از اسم هاي عَلَم هم (مُرتَجَل)هستند.يعني از همان ابتدا براي علميَّت وضع شده اند ،مانند:سُعاد وأُدَد.   الف و لامي كه بر سر اين گونه اعلام منقول در مي آيد،براي فهماندن اين نكته است كه مخاطب به اصلِ وضع اين كلمات نيز توجه نمايد،تا اشاره اي باشد بر با مُسَمّي بودن اين قبيل از اسم هاي عَلَم. با توجه به اين توضيح در مي يابيم كه آوردن الف و لام بر سر تمامي أعلام منقول جايز است امّا منوط به استعمال آن در نزد عرب زبانان است (سماعي)مثلا":عَلَمي چون«علي»هر چند منقول است و مي توان بر سر آن الف و لام آورد،امّا چون هيچ گاه با الف و لام به كار نرفته ،ما نيز آن را بدون الف و لام به كار مي بريم.گذشته از اين مسئله ،گاه اشتراك يك اسم عَلَم ميان چند نفر موجب مي شود كه  بر آن الف و لام بيفزاييم و يا آن را به كلمه ي ديگري اضافه كنيم مانند:محمَّدُ المدرسةِ. 2-قبل از پاسخ به اين سئوال بد نيست ابتدا قدري راجع به اين موضوع صحبت كنيم كه آيا علامت نكره،تنوين است؟ به عبارت ديگر هر كلمه اي كه تنوين داشته باشد نكره است يا خير ؟ به غير از شش قسم معارف (ضمير،عَلَم،اسم اشاره،اسم موصول،معرف به الف و لام و اضافه)هر گاه اسمي در مقابل ما قرار گيرد ،نكره است،زيرا داراي مصاديق مختلفي در عالم خارج خواهد بود . و از آنجا كه در جملات عربي معمولا" اسم يا بايد الف و لام تنوين بگيرد و يا به حالت اضافه نوشته شود ،اگر اسمي به صورت اوّل و سوّم نباشد،بايد تنوين بگيرد. به عبارت ديگر تنوين علامت نكره نيست. واصولا" علامت اعراب در اسم ،تنوين است مگر مانعي بر آن باشد(از قبيل:بناء،غير منصرف بودن ،داشتن الف ولام واضافه)علماي صرف و نحو براي شناخت يك اسم نكره علائمي بيان داشته اند از جمله آن كه آن اسم ،قبول الف و لام كند و با قبول آن،معرّف شود .از اين رو كلماتي مانند :قلم،نهر،شجرة،صف و...نكره هستند،زيرا قبول الف و لام مي كنند و معرّف مي شوند :القلم،النهر،الشجرة،الصف و.... حال سئوال بر اين است كه تنوين اسامي عَلَم مانند عليٌّ،حَسَنٌ و... نشانه ي چيست؟ گفته اند گاه مسائل بلاغي مانند مدح يا ذمّ موجب منوّن آوردن عَلَم ميشود.توضيح بيشتر آنكه جهت بلاغي ،تنوين در يك اسم گاه نشانه ي عظمت است مانند:«و علي أبْصارِهِم غِشاوةٌ»«غِشاوةٌ عظيمةٌ»و گاه براي تحقير به كار مي رود :ذَنبٌ اَسْقَطَهُ في الْمَهْلَكةِ. (ذَنبٌ صَغيرٌ)و گاه براي تقليل:«وُ رضوانٌ مِنَ الله»(رضوانٌ قليلٌ)و.... با اين توجه در مي يابيم كه تنوين در يك اسم عَلَم چه بسا براي اين قبيل از امور بلاغي به كاررود. انواع تنوين: چهار قسم مشهور از انواع تنوين عبارت است از : 1-تنوين تمكُّن 2- تنوين تنكير 3-تنوين تعويض يا عوض 4-تنوين مقابله تنوين مقابله:تنويني است كه در جمع مونث سا لم مي آيد.توضيح مطلب اين كه در جمع مذكر سالم مانند «مسافرون» نون جاي تنوين آمده است و چون جمع مونَّث سالم فاقد اين نون است ،تنوين در اين جمع جاي همان «نون» در جمع مذكر سالم است. تنوين تعويض:اين تنوين در جايي مي آيد كه حرفي از يك كلمه و يا بخشي از يك كلمه و يا جمله حذف ميشود. در اين موارد به جاي محذوف تنوين مي آورند مانند:قاضٍ(قاضي)حينذٍ-يومئذٍ(حين اِذْ جاء الصديق و يوم اِذ رأيتهُ...) تنوين تنكير: به دسته اي از كلمات كه علامت آخر آنها تغيير نمي كند ،مبني گفته مي شود . اين نوع از كلمات گاهي به علت خاصي تنوين مي پذيرند،مانند كلماتي كه به «ويه»ختم مي شوند،مانند سيبويه كه مبني بر كسر است.اگر چند نفر سيبويه نام داشته باشند و بخواهيم فرد معيني از آنها را خطاب كنيم،سيبويه را غير منوّن در مي آوريم. و لي اگر شخص خاصي مورد نظر نباشد و نخواهيم ميان چند نفري كه داراي اين اسم هستند،تمييزي قائل شويم،سيبويه را با تنوين مي آوريم.سپس تنوين در اين كلمات علامت نكره بودن است و در صورتي كه دبدون تنوين به كاررود،معرفه است. تنوين تمكُّن:اعراب اسامي در زبان عربي به چهار قسم است: 1-اسم هايي كه حركت حرف آخرشان با اختلاف عوامل تغيير مي كند و تنوين هم ميگيرند كه اصطلاحا" معرب منصرف نا ميده مي شوند. 2-اسم هاي معربي كه تنوين نمي پذيرند كه به آنها اصطلاحا" معرب غير منصرف مي گويند.  3- پاره اي از اسامي مبني كه شرح آن در تنوين تفكير آمد. 4-اسم هايي كه هميشه يك حالت دارند و تنوين هم نمي پذيرند كه به آنها مبني گفته ميشود. مانند:هؤلاء،حيثُ،كَمْ و... مي دانيم كه اصل در أسماء اين است كه يك اسم اعرابهاي متفاوت و تنوين را بپذيرد(هم چنان كه اصل در حروف و به طور غالب در افعال اين است كه مبني باشند و تنوين هم نپذيرند).هر اندازه كه يك اسم از مشابهت با فعل و حرف(از حيث مبني بودن و نپذيرفتن تنوين)دور شود اصالت بيشتري در اسم بودن خواهد داشت .اين اصالت از راه تنوين بيان ميشود. تنوين در كلماتي چون:عليٌّ،محمّدٌ،قلمٌ...نشانه اين است كه اين كلمات در اسم بودن از بقيه قوي ترند،و آن نوعي كه تنوين و اعراب نمي پذيرد،از مرتيه اسم بودن فاصله بسيار دارد. با اين توجه تنوين تمكين تنويني است كه به آخر اسماءمعرب منصرف ملحق ميشود تا گوياي اين مطلب باشد كه اين كلمه در اسم بودن از ديگر انواع اسم قوي تر است. تنوين اسامي عَلَم براي اين است كه نشان دهد اين كله،اسمِ معربِ منصرف است . 3-با توجه به مطا لبي كه گفته شد،جواب اين سئوال سوم نيز روشن ميشود:تنوين انواعي دارد كه يكي ازآنها براي تنكير است. به عبارت ديگر تنوين از علائم اسم بودن كلمه است و به خودي خود نشانگر نكره بودن اسم نيست . 4-معلوم شد كه تنوين تنها براي نكره بودن اسم نيست.از اين رو هر كجا تنويني بر سر اسمي ملاحظه شد نبايد در ترجمه ياء نكره به آن بيفزاييم.مثلا"آنجا كه در كتابهاي درسي به جمله «هذا كتابٌ»بر ميخوريم،بايد متوجه باشيم كه ممكن است «كتاب»در اينجا به اشاره به جنس مشار ا ليه داشته باشد. يعني منظور از جمله «هذا كتابٌ»اين است كه مُشارا ليه قلم و دفتر و كيف و... نيست. در اين صورت در ترجمه مي گوييم« اين كتاب است »هر چند ممكن است بر كتاب نكره اي دلالت كند كه در اين صورت ترجمه آن ميشود،«اين كتابي است». خلاصه: 1-الف و لام هميشه براي تعريف نيست. 2-پاره اي از كلمات از ابتداي وضعْ با الف و لام همراه هستند. 3-الف و لامي كه بر سر بعضي از اعلام منقول درمي آيد،اشاره به اصل و مبدأيي دارد كه اين اعلام از آن گرفته شده اند اين اصل ميتواند صفت باشد يا مصدر. 4-تمامي اسم هاي عَلَم قابل گرفتن الف و لام زائده هستند. امّا جواز بكار گيري آن بسته به استعمال چنين عَلَمي در نزد عرب زبانان دارد. 5-عَلَم مرتجل و علم منقولي كه اصلِ آن فعل باشد،قابل گرفتن اين الف و لام نيستند. 6-ميزان براي تشخيص اسم هاي نكره ،تنوين نيست.تنوين فقط نشانگر اسم بودن يك كلمه است . پس از شناخت معارف،اگر اسمي خارج از چار چوب كلمات معرفه بود ، نكره است. 7-اين كه چرا پاره اي از اسامي تنوين نميگيرند(اسامي غير منصرف)و پاره اي ديگر تنوين مي گيرند(منصرف)،به علت استعمال آن در نزد عرب زبانان فصيح است. در اين موارد نبايد به دنبال علتهاي منطقي و فلسفي تكلُّف آميز گشت   8-در ترجمه كلمات منوّن بايد دقت كرد كه اگر كلمه اي به وسيله ي اسم اشاره و... مشخص شده باشد. معمولا" نيازي به آوردن ياءنكره نيست ،مانند:ذلك مُعلمٌ.        منبع  دبیر خانه راهبردی عربی    « پايان» تهيه و تنظيم : پروانه صادقي (ارومیه)